ورود به دنيای رباتهای نرم ۱۵هزار کيلومتر آن سوی آبها
نيوزيلند يا همان سرزمين ابرهاي سفيد، کشوري متشکل از دو جزيره بزرگ و تعداد زيادي جزاير کوچکتر است که با حدود ۵ ميليون نفر جمعيت در جنوب غربي اقيانوس آرام قرار دارد. اين کشور انگليسي زبان به واسطه جمعيت اندک، موقعيت جغرافيايي خاص، طبيعت بکر و دوري از دنياي پرهياهوي غرب همواره کشوري آرام بوده که به ندرت سر تيتر خبرها شده است. در بحبوحه پاندمي کرونا و برخلاف بسياري از نقاط جهان، مراسم سال نو ۲۰۲۱ در اوکلند، بزرگترين شهر اين کشور با حضور شمار زيادي از مردم به خوبي برگزار شد و اين پاداشي بود براي کشوري که در مهار کرونا کاملا موفق عمل کرد. مدرک دانشگاههاي نيوزيلند با توجه با سيستم آموزشي کارآمد اين کشور از معتبرترينها در دنيا است و دانش آموختگان دانشگاههاي اين کشور ميتوانند در سطح بينالمللي مشغول به کار يا ادامه تحصيل شوند. امتيازاتي از اين دست، اين کشور را به مقصد مهاجرتي مناسبي تبديل کرده است.
خانم مهندس معصومه حسام محمودی نژاد مهمان اين شماره «چهره به چهره» ماهنامه ساکن نيوزيلند است. وي پس از اتمام تحصيلات در رشته مهندسي پزشکي (گرايش بيومتريال) و کارشناسي ارشد (گرايش مهندسي بافت) به فکر مهاجرت براي ادامه تحصيل در مقاطع بالاتر افتاد و نهايتا در مقطع دکتري در گرايش (مهندسي زيستي) Bioengineering در اين کشور مشغول به کار و تحصيل شد.
در گفتگو با مهندس محمودي نژاد، با تجربه مهاجرت و شرايط تحصيلي و کاري ايشان آشنا ميشويم و نگاهي هم به حوزه تحقيقاتي وي يعني رباتهاي نرم، يکي از متفاوتترين ابداعات دنياي رباتيک خواهيم داشت.
از فعاليتهاي جانبي خود در دوران تحصيل بگوييد.
علاقه من در دوران تحصيل، درس خواندن بيش از حد نبود، بلکه تنها يکي از اولويتهايم اين بود که هميشه بين 3 شاگرد اول کلاس باشم. شايد اين مورد هم به خانواده فرهنگي من برميگردد که همگي اهل مطالعه بودند. عشق اولم در زندگي هميشه بازيگري بود و تئاتر هم فعاليت جانبي من بود که البته به صورت حرفهاي آن را دنبال نکردم چون نياز به زمان بسياري داشت. ديالوگ حفظ کردن، بازي کردن و تئاتر بلک باکس (Black Box Theater) حس خوبي به من ميدهد. در کنار اجراهاي تمريني تئاتر توسط يکي از دوستانم که خواننده قابلي بود تشويق شدم و براي موفقيت در خوانندگي روي پرورش صدايم بيشتر کار کردم. بعد از حدود 1 سال و نيم مهاجرت به نيوزيلند، مجددا وارد دنياي آواز شدم. هرگز تمايل نداشتم خواننده حرفهاي باشم اما خوانندگي را فعاليت جانبي تلقي ميکنم. البته به گويندگي هم علاقه دارم و در اين زمينه هم فعال هستم. اين فعاليتهاي جانبي تاثير بسزايي در روحيه و زندگي من داشته است.
چه شد که به فکر ادامه تحصيل و زندگي در خارج از کشور افتاديد؟
تصميم در اين باره با پرسش از خودم همراه بود که آيا با مهاجرت، زندگي بهتري خواهم داشت؟ همواره پاسخم به اين سوال مثبت بوده است. ولي اين پروسه از ۱۸ تا ۲۸ سالگي طول کشيد. تمام اين سالها موقعيت خروج از کشور را داشتم ولي هر بار بنا به دلايلي اين اتفاق نيفتاد. اين ۱۰ سال کمک بسياري به من کرد تا عاقلانهتر مهاجرت کنم. شايد اگر اين اتفاق زودتر ميافتاد به جايگاه امروزم نميرسيدم. از ديدگاه من دور از وطن زندگي کردن ديدگاه واقع بينانهاي ميخواهد تا به انسان آسيب زيادي وارد نشود. من هم کوشيدم در اين زمينه موفق باشم و از اين بابت خوشحالم. سال سوم دوره کارشناسي قصد داشتم به انگلستان مهاجرت کنم اما عجله نکردم و براي موفقيت بيشتر در خارج از کشور، تلاش کردم تا رزومهام را قويتر کنم و در نهايت اين کار را انجام دادم.
پس از فارغ التحصيلي از مقطع کارشناسي ارشد دانشگاه اميرکبير، تصميمم براي مهاجرت و ادامه تحصيل در مقطع دوره دکتري جدي شد. آن زمان تصميم گرفته بودم به آمريکا بروم ولي متاسفانه مشکلات گرفتن ويزا براي آمريکا پيش آمد و نميتوانستم يک سال براي ويزاي اين کشور صبر کنم بنابراين آمريکا را از گزينههايم حذف کردم و کوشيدم به خودم حق انتخاب بدهم. به ياد دارم دکتر فرخي، استاد راهنمايم در انستيتو پاستور، نکات خوبي را پيش از اقدام براي انتخاب رشته به من گوشزد کرد؛ اينکه اين آخرين انتخاب رشته براي تعيين شغل آينده خواهد بود. اين باعث شد که کمي صبورانهتر به اين انتخاب فکر کنم. براي نمونه، پارامترهايي مثل آب و هواي کشور مقصد که هرگز در نظر نميگرفتم برايم مهم شدند. از دوران انتخاب رشته مقطع ليسانس، تمايلم به رشتههاي مهندسي مثل مهندسي برق، بيشتر بود اما به اصرار اطرافيانم در آن زمان رشته مهندسي پزشکي را انتخاب کردم. در دوران دبيرستان در درس شيمي خيلي قوي بودم و در دانشگاه علوم تحقيقات در رشته مهندسي پزشکي با گرايش بيومتريال قبول شدم. به دليل علاقهاي که در دانشگاه به رشته مهندسي بافت پيدا کردم، دوره فوق ليسانس را بر روي اين گرايش تمرکز کردم. پس از فارغ التحصيلي از رشته مهندسي بافت، تصميم گرفتم به نداي درونم گوش کنم و به آنچه از ابتدا به آن علاقه داشتم يعني رشته برق برگردم بنابراين براي مقطع دکتري گرايش الکترونيک را انتخاب کردم. همسرم هم مهندسي برق خوانده بود و اين براي من دلگرمي بود. اين شد که مهندسي برق را زير نظر گرفتم و نکته جالب اين بود که در نيوزيلند فردي را ميخواستند که دانش بيومتريال داشته باشد، اما در قسمت طراحي سنسور فعاليت کند. معدل من در مقطع کارشناسي ارشد بالا بود و براي بورسيه گرفتن شرايط ايده آلي داشتم. دکتري در اکثر کشورهاي خارجي شغل به حساب ميآيد اما در نيوزيلند اينگونه نيست و تحصيل به حساب ميآيد.
پروژه من با گروهي متشکل از دانشجويان دکتري نيوزيلند، آلمان و سوپروايزرها درباره Soft Robots است و يافتههايمان را به اشتراک ميگذاريم.
با پيشينه بيومتريال چگونه در حوزه برق و سنسور، مشغول به کار شديد؟
وقتي وارد دانشگاه نيوزيلند شدم، استرس فراواني داشتم. در محيطي قرار گرفته بودم که تنها بودم. با اينکه سطح زبان انگليسي من خوب است اما صحبت کردن و درس خواندن به انگليسي دشوار است. دپارتمان ما تعداد زيادي ايراني دارد منتها در بخشي که من فعاليت ميکنم زبان مادري همه همکارانم، انگليسي است و اين شوک بزرگي بود. وقتي انسان به اين مرحله ميرسد، زماني براي غر زدن ندارد و براي بقا ميجنگد. من تصميم گرفتم جلسات با استادم را ضبط کنم. استادم، فردي حمايتگر و جدي است که باعث منظم شدن و فراگيري مطالب به صورت کاملا علمي در من شد. من کلمات کليدي را يادداشت ميکردم تا کمکم راه بيفتم و به صورت زنجيره وار مطالب را ياد بگيرم. بعد از سال اول دکتري، به مرحلهاي ميرسيم که بايد از پروپوزال و پروژههاي خود، در مقابل اساتيد راهنما دفاع کنيم و در نهايت گزارش بنويسيم. استرسي که بابت اين کار داشتم، کارايي مرا دو چندان کرد طوري که با وجود کمبود وقت، ۸۲ صفحه گزارش از اين دفاع را به استادم ارائه دادم که باعث تعجبش شد. من در دانشگاه از ساعت ۶ و نيم صبح تا ۸ شب فعاليت ميکردم و توانستم با پشتکار فراوان، پيشرفت کنم و حتي در بحثهاي مرتبط با برق صاحب نظر شوم؛ اين به من ثابت کرد که با تلاش و پشت کار ميتوان نقاط ضعف را به نقطه قوت تبديل کرد.
کمي وارد بحث تخصصي SoftRobotics شويم. اين رباتها چه کاربردهايي دارند و از چه موادي ساخته ميشوند؟
جواب اين سوال را با يک مقدمه کلي شروع ميکنم. همان طور که ميدانيد پيشرفت فناوري و افزايش جمعيت از جمله عواملي هستند که باعث تغيير کاربري رباتها شدهاند؛ به نحوي که از ماشينهاي ۱۰۰ درصد اتوماتيک صنعتي به دستياري براي انسان در زمينههاي گوناگون از جمله حوزه سلامت تبديل شدهاند. بنابراين ايجاد امنيت تماس ميان رباتهاي سخت و بافت نرم از اولويتهاي علم رباتيک روز دنيا است. راههاي متفاوتي براي ايجاد اين امنيت وجود دارد که از ميان آنها ميتوان به رباتهاي نرم اشاره کرد. اين رباتها از موادي نرم و معمولا پليمري ساخته ميشوند و امنيت لازم را براي در تماس بودن با بافت نرم فراهم ميکنند. البته اين رباتها براي برخي کاربردهايي که در آنها به نيروي زيادي نياز است، مناسب نيستند؛ مانند، رباتهاي حمل بيمار. بنابراين راه حل جديد، استفاده از سنسورها در رباتهاي سخت است. با توجه به اينکه اغلب سنسورهايي که براي رباتهاي سخت استفاده ميشوند خود نيز از مواد سخت تهيه ميشوند و براي بسياري از کاربردها، با توجه به مواردي که مطرح کرديم مطلوب نيستند.
با توجه به تمامي مواردي که گفته شد، من در پروژه دکتري خود به طراحي و ساخت سنسورهايي با مواد نرم براي رباتهاي سخت ميپردازم. اين سنسورها داراي استحکام کافي براي بسياري از کاربردهاي پزشکي هستند و نرم بودن آنها مخصوصا در تماس با بافت بدن انسان از آسيب جلوگيري ميکند.
سنسوري که من طراحي کردم از نوع سنسورهای خازني
(Capacitive Sensor) است و امکان اندازهگيري نيروهاي فشاري از رنج 0.1 تا 80 نيوتون را دارد. ابعاد اين سنسور نيز در حدود 20 در 30 ميليمتر است. ما در طراحي اين سنسور به سنتز پليمر جديدي به عنوان ماده دي الکتريک پرداختيم که اين دقيقا همان جايي است که پيش زمينه متريالي به من کمک فراواني کرد.
در طراحي اين سنسورها به چه مشکلاتي برخورد کرديد؟
آنچه که در طراحي سنسورها اهميت فراواني دارد پايداري سيگنال خروجي، عدم وابستگي سيگنال به عوامل محيطي مانند دما، تکرار پذيرش سيگنال نهايي، پايداري سنسور در سيکلهاي زياد (بالاي1000)، Response Time سنسور، حساسيت سنسور، رزولوشن سيگنال و مراحل ساخت راحت است. براي نمونه، ما سنسورهايي داريم که ويژگيهاي فني بسيار خوبي دارند اما چون فرايند توليد پيچيده و پرهزينهاي دارند به مرحله صنعتي شدن نميرسند و در همان فاز تحقيقاتي باقي ميمانند. اگر بخواهم يک مثال روشن هم در اين مورد بزنم، مقايسه بين سنسورهاي خازني و مقاومتي است. با اينکه سنسورهاي مقاومتي به عوامل محيطي، حساسيت فراواني نشان ميدهند و حتي در حالت کشش اورشوت دارند از سنسورهاي خازني پرکاربردتر هستند. سنسورهاي خازني با وجود پايداري خيلي خوب، هزينه توليد بالايي دارند و توليد آنها در مقياس صنعتي
محدودتر است.
تاثير مهاجرت در زندگي دانشجويان را چطور ميبينيد؟
انسان بايد بتواند در زندگي خطر را در حد معقول آن بپذيرد. مهاجرت انسان را عوض ميکند. من ابتدا با شرايط اقليمي کشور نيوزيلند مشکلاتي داشتم که کوشيدم خود را با آن وفق دهم. براي نمونه ميتوانم به بارانهاي شديد نيوزيلند مخصوصا در فصل بهار اشاره کنم، چيزي که در ايران از آن وحشت داشتم. اين تغييرات باعث بزرگ شدن انسان ميشود. مهاجرت محاسن بسياري دارد و به همه پيشنهاد ميکنم حتي با ديد برگشت به وطن، دورهاي را خارج از ايران زندگي کنند. اين توصيهاي بود که من هميشه زماني که ايران بودم در کلاسهاي درسي خود به دانشجويانم ميکردم. متاسفانه سيستم آموزشي ايران از استانداردهايي که در کل دنيا وجود دارد کمي دور است.
مزاياي تحصيل و کار در خارج ازکشور چيست؟
مزاياي مهاجرت از معايب آن بيشتر است. معايبش در اين است که براي ما ايرانيها سازگارشدن با سيستم جديد، کمي سخت است. همچنين اين موضوع از نظر فرهنگي نيز زمانبر، اما شدنی است. از طرفي روزهاي اول مهاجرت حس شيريني دارد، اما با گذر زمان وارد سختيها و دنياي واقعياش ميشويم که گذر از اين دوره از نظر فرهنگي و مانوس شدن کمي سخت است. به هر حال دوري از خانواده و وطن موضوعي است که قطعا وجود دارد. تغيير زبان و حرفهاي نشدن در برخي اصطلاحات و کنايههاي رايج هم از آن مسائلي است که در مهاجرت با آن رو به رو ميشويد. در هر صورت ايراد خاصي در درس خواندن و کار کردن در نيوزيلند نميبينم چون اين کشور بسيار مهاجرپذير است. نيوزيلند، کشوري آرام براي زندگي است و مردماني خوش برخورد دارد، در محيط کار هم آنها با اين که همکار شما هستند اما ميکوشند روابطشان را به دوستي سوق ندهند. اينجا همه يکديگر را با اسم کوچک صدا ميکنند طوري که در ابتدا استاد راهنماي 70 سالهام را نميدانستم چگونه خطاب کنم اما ديدم همه او را با نام کوچک صدا ميزنند و برايم جالب بود. اينجا استاد راهنما به معناي حقيقي نقش راهنما را دارد نه رييس! در ايران اينگونه نيست و سيستم رئيس ـ مرئوس حاکم است. خوشبختانه دانشگاه ما محيطي شاد و پرنشاط براي دانشجويان ايجاد کرده است و برنامههاي متنوعي دارد. مهمترين مزيت نيوزيلند، ارتباط با کل دنياست. مورد ديگر در نيوزيلند اين است که وقتي PhD ميگيريد به معنای کامل دکتر هستيد و اين فقط يک لقب نيست.
شما در کدام دانشگاه نيوزيلند درس ميخوانيد؟ شرايط هزينه و بورسيه شما چگونه است؟
من در دانشگاه اوکلند درس ميخوانم و سال سوم دکتري هستم. دانشگاه اوکلند که من براي پذيرش از آن اقدام کردم تلفيقي از دو شکل استاد محور و کميته محور است. براي گرفتن بورسيه تحصيلي ۳ مورد مختلف وجود دارد، اسکالرشيپ مقصد، اسکالرشيپ مبدا و گرنت يا فاند استاد است که هر کدام از اينها تعريف خاص خودش را دارد. در اسکالرشيپ دانشگاه مقصد، افراد شرايط خاصي دارند ولي ناممکن نيست براي مثال من خودم همين نوع بورسيه را دارم اما رايجترين بورسيه تحصيلي گرنت استاد است.
البته اين را هم بگويم که درباره دو نوع بورسيه گرنت و مقصد، شما هزينهاي را پس از فارغ التحصيلي به استاد يا دانشگاه بر نميگردانيد. هزينه بيمه که حدود 600 دلار است، شهريه دانشگاه که حدود 8000 دلار است و هزينه زندگي هم در حدود 30000 ـ 28000 دلار در اين بورسيه گنجانده شده است. دانشجوي بورسيه شده حتي امکان پس انداز پول را هم دارد. 2 هزار و 900 دلار هم بابت سفرها به صورت ساليانه به کارت اعتباري دانشجو واريز ميشود. در کنار آن ميتوانيد TA هم داشته باشيد و پول بيشتري دريافت کنيد. البته شما ميتوانيد خارج از دانشگاه هم تمام وقت کار بکنيد. لازم ميدانم بگويم که اين جزئيات درباره نيوزيلند و دانشگاه اوکلند است و دانشگاهها و کشورهاي گوناگون، قوانين متفاوتي دارند.
جا دارد يک نکته هم اينجا اضافه کنم که استارتاپها در نيوزيلند بسيار محبوب هستند و استقبال زيادي از آنها ميشود و حتي در دانشکده ما يک طبقه به اين بخش اختصاص يافته است. برخي مسابقات مختلف هم در اين زمينه برگزار ميشود که فرد ايده دهنده و برنده در اين بخش، گرنت ۱۰۰ هزار دلاري به علاوه مزاياي ديگري دريافت ميکند.
ميزان درآمد در نيوزيلند چطور است؟
ميزان درآمد، بسته به تحصيلات و سابقه کار متفاوت است. هر چه قدر سابقه کار بيشتر شود حقوق پايه بالاتر ميرود. اينجا قانوني براي پرداخت حقوق وجود دارد و هنگام استخدام نيرويي که مدرک دانشگاهي دارد بسيار دقت ميکنند زيرا براي مثال، اگر فردي که مدرک دکتري دارد حقوق و امتيازي در حد مدرک ليسانس دريافت کند ممکن است به اداره کار شکايت کند. افرادي که تحصيلات بالاتر دارند بايد کارهايي در خور مدرک تحصيلي خود انجام دهند. در غير اين صورت به اصطلاح Overqualified ميشوند. در نيوزيلند يک مهندس با مدرک فوق ليسانس از ساليانه 45 هزار تا 120 هزار دلار نيوزيلند درآمد دارد اما بايد ماليات مربوط به خود را هم پرداخت کند که مقدار آن متفاوت است. براي مدرک دکتري، حقوق از 70000 دلار شروع ميشود ولي پيدا کردن شغل نيز دشوارتر است. هر چه حقوق بالاتر برود ماليات پرداختي هم افزايش پيدا ميکند تا اختلاف طبقاتي چنداني ميان اقشار مختلف جامعه به وجود نيايد.
چه توصيهاي براي دانشجويان مقاطع تحصيلي پايينتر داريد؟
براي رزومه خوب لازم نيست حتما مقاله يا کتاب نوشته شود اما پس از درخواست پذيرش، حتما با دانشجو درباره پروژه مورد نظر مصاحبه ميشود و فرد بايد در آن کار تبحر کافي داشته باشد تا استاد راهنما را براي گرفتن بورسيه قانع کند.
دانشجويان بيوالکتريک در بحث رباتيک به خوبي ميتوانند فعاليت کنند و به همه پيشنهاد ميکنم کدينگ کردن را به خوبي ياد بگيرند. آموزش و يادگيري LabView و atlabM، زبان برنامهنويسي Python بسيار مهم است. دانشجويان بيومتريال هم پايه مواد و واکنشها را خوب ياد بگيرند تا مشکلي نداشته باشند.
کلام آخر…
آرزو دارم بتوانم از کليه علومي که ياد گرفتهام به صورت ترکيبي استفاده کنم. تمايل دارم طراحي محيطهاي کشت و کاملا هوشمند براي تمايز سلولي را در ذهنم پيادهسازي کنم. البته کسب درآمد هم برايم اهميت دارد. در کنار همه اينها نميخواهم انساني تک بعدي باشم.
درباره بازگشت به ايران هم بايد بگويم درختي که در خاکي ريشه دوانده حتي اگر به جايي ديگر هم منتقل شود باز بخشي از ريشهاش در همان خاک اول جاودان است؛ ايران خانه اول من است و هميشه دلتنگش هستم. يکي از دوستانم ميگفت، زندگي تلفيقي از آرامش و آسايش است؛ آسايش با پول و امنيت شغلي فراهم ميشود ولي آرامش از نوستالژي و خانواده به وجود ميآيد. نميدانم شايد در آينده آرامش را بر آسايش ترجيح دادم و به ايران بازگشتم.
اشتراک گذاری